مطالعات زنان


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مطالعات زنان


جستجو


موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • زن نهج البلاغه
  • زنان

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟
     
       
      تنها عشق واقعی خدا    

    شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:

    “ای انسان !چرا غیر خدا را می خواهی؟! مگر از غیر او چه دیده ای؟ اگر او نخواهد، هیچ چیز موثر نیست، و برگشت تو به سوی اوست.

    خدا را وا گذاشته ای و غیر خدا را را تحصیل می کنی؟؟

    چرا این قدر  دور خودت چرخ میخوری؟!خدا را بخواه و همه ی خواستنی ها را مقدمه وصول به او قرار بده. مشکل اینجاست، که ما همه چیز را برای خود می خواهیم، حتی  خدا را!

     

     

    روی پـــــرده کعــبه این آیه حک شده اســت:

    نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ و مـــن . . .

    هنــــوز و تا همیشــه به همین یک آیــه دلخــوشــــم:

    ” بندگانم را آگاه کن که من بخشنده‌ی مهــــربانم ! “

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت [سه شنبه 1396-09-21] [ 01:45:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      درد و دل با خدا    

    من خدایی دارم که در این نزدیکیست

    نه در آن بالا ها!

    مهربان، خوب، قشنگ

    چهره اش نورانیست

    گاهگاهی سخنی میگوید با دل کوچک من

    ساده تر از سخن ساده من

    او مرا می فهمد

    او مرا می خواند، او مرا می خواند

    یاد او ذکر من است در غم و شادی

    چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان می خندم

    که خدا یار من است

    که خدا در همه جا یاد من است

    او خداییست که همواره مرا می خواهد.

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 01:39:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      دلنوشته    

    در همه عالم گشتم و غير تو هيچ كس را نيافتم

    از همه يك روز جدا مي شوم ، ولي نمي خواهم روزي برسد كه لحظه اي دوري ترا حس كنم .

    همه ي اطرافيان براي رسيدن به هدف خود ، دوستي و رفاقت را بر مي گزيدند و سپس خنجري بر پشت من فرود آوردند .

    تنها كسي كه هميشه و تا آخر راه با من بود و در تمامي سختي ها و موانع اين دنيا همراهم بود ، تو بودي و لاغير .

    حال تنها كسي كه از دلم باخبر است ، جزء ذات مقدس تو نمي تواند باشد .

    پس چه كنم كه نمي توانم خواسته ام را از كسي غير از خودت طلب نمايم ، چون هر چه هست در يد الهي توست و بس .

    حال از تو مي خواهم كه مرا همچون گذشته كمك نمايي و راهنماي خوبي در راههاي پرخطر روزگارم باشي…..

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 01:34:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      داستان حجاب .......    

    خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

    خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟  

    خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟  

    اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

    یچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار 

    تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد. روزی به امامزاده ی

    نزدیک دانشگاه رفت… شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….! دخترک وارد 

    حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند… دردش گفتنی نبود….!!!! رفت و 

    از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت

    انگار!!! خدایا کمکم کن… چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…  

    خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! دخترک سراسیمه بلند شد

    یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد 

    شــــهر شد… امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! انگار محترم 

    شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه 

    انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

     یک لحظه به خود آمد… دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!.

     

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 01:30:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      داستان حجاب    

    یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: 


    «چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟» 

    شیخ گفت: « آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزلبت را بگیری؟» 

    مرد انگلیسی گفت:« البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند .» 

    شیخ جواب داد:« بانوان ما ملکه هستند و ملکه ها با مردان غریب مصافحه نمیکنند.»

     


    .

    موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت  [ 01:26:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 2 3 4 ...5 ...6 7 8 ...9 ...10 11 »
     
    •  خانه